فیک جیمین [ آشنایی عجیب ] p1
پارت معرفی رو بخونین
*از زبان سومین*
امروز داشتم میرفتم سمت خونه... از مصاحبه کاری جدیدم رد شدم چون فکر میکنن دختر کم سنیم؛ خیلی اعصابم خورد بود
رفتم خونه پیش مادرم و سونهی
مادر سومین: آها بیا سومینم هم اومد... سومین بیا میخوایم غذا بخوریم
سومین: شما بخورین مامان من نمیخورم
سونهی: حالا چرا اینقدر ناراحتی؟
سومین: از مصاحبه کاری جدیدم رد شدم چون فکر میکنن کم سنم
سونهی: فعلا که من دارم توی شرکت کار میکنم با همین سر میکنیم
سومین: میدونم ولی اجاره خونه چی؟ تا کی باید توی این خونه بمونیم؟؟ این خونه بدرد ما ۳ نفر نمیخوره...
مادر سومین: حالا خوشحال باش فردا داری میری دبیرستان جدیدت
سومین: میخوام خوشحال باشم ولی نمیتونم
سونهی: ای بابا دختر توهم چقدر زود عصبی میشی
و با ناراحتی رفتم توی اتاقم و شروع کردم به مطالعه کردن
فردا اولین روز تحصیل توی مدرسه ی جدیدمه؛ بلاخره تونستم برم به یه مدرسه ی خیلی خوب...
شب:
*از زبان سونهی*
رفتم توی اتاق سومین و دیدم داره وسایلش رو جمع میکنه
سونهی: چی داری جمع میکنی؟
سومین: دارم کتابام رو میچینم؛ کاری داشتی؟
سونهی: نه فقط میخواستم بیام یکم باهم حرف بزنیم
سومین: خب؟ چی میخواستی بگی؟
و شروع کردیم به حرف زدن
بعد از کلی حرف زدن و بگو بخند بهش گفتم
سونهی: بزار منم کمکت کنم زودتر کتابات تموم بشه
سومین: باشه
*از زبان سومین*
امروز داشتم میرفتم سمت خونه... از مصاحبه کاری جدیدم رد شدم چون فکر میکنن دختر کم سنیم؛ خیلی اعصابم خورد بود
رفتم خونه پیش مادرم و سونهی
مادر سومین: آها بیا سومینم هم اومد... سومین بیا میخوایم غذا بخوریم
سومین: شما بخورین مامان من نمیخورم
سونهی: حالا چرا اینقدر ناراحتی؟
سومین: از مصاحبه کاری جدیدم رد شدم چون فکر میکنن کم سنم
سونهی: فعلا که من دارم توی شرکت کار میکنم با همین سر میکنیم
سومین: میدونم ولی اجاره خونه چی؟ تا کی باید توی این خونه بمونیم؟؟ این خونه بدرد ما ۳ نفر نمیخوره...
مادر سومین: حالا خوشحال باش فردا داری میری دبیرستان جدیدت
سومین: میخوام خوشحال باشم ولی نمیتونم
سونهی: ای بابا دختر توهم چقدر زود عصبی میشی
و با ناراحتی رفتم توی اتاقم و شروع کردم به مطالعه کردن
فردا اولین روز تحصیل توی مدرسه ی جدیدمه؛ بلاخره تونستم برم به یه مدرسه ی خیلی خوب...
شب:
*از زبان سونهی*
رفتم توی اتاق سومین و دیدم داره وسایلش رو جمع میکنه
سونهی: چی داری جمع میکنی؟
سومین: دارم کتابام رو میچینم؛ کاری داشتی؟
سونهی: نه فقط میخواستم بیام یکم باهم حرف بزنیم
سومین: خب؟ چی میخواستی بگی؟
و شروع کردیم به حرف زدن
بعد از کلی حرف زدن و بگو بخند بهش گفتم
سونهی: بزار منم کمکت کنم زودتر کتابات تموم بشه
سومین: باشه
۴.۴k
۲۶ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.